کتاب نمی‌دونم دارم چه‌کار می‌کنم، ولی به‌درک!

 

کتاب:نمی‌دونم دارم چیکار می‌کنم، ولی به درک!

نویسنده:ران لیم

مترجم:نهال سهیلی فر

نشر:انتشارات مجید

امتیاز من:۴/۱۰

نوشته پشت کتاب:”انرژی که صرف می‌کنی برای نگرانی در مورد آیندت، همون انرژی که باید صرف کنی برای انجام یه کاری توی زمان حالت.”

زمانی که کتاب را می‌خواندم ماه رمضان بود.
یادم می‌آید که قبل از اذان مغرب، بهارخواب را آب و جارو می‌کردیم تا افطار را آنجا باشیم.
قبل از افطار زمانی که همه‌ی خانواده منتظر اذان بودند، به سنگ‌های داغ دیوار تکیه می‌دادم و کتاب “نمی‌دونم دارم چیکار می‌کنم، ولی به درک!” را می‌خواندم.
برای همین وقتی این کتاب را بین کتاب‌های دیگرم می‌بینم، یاد ماه رمضان، غروب، هوای گرم تابستان و افطار می‌افتم.

قبل از گفتن نظر خودم، نقل از نویسنده را بخوانیم:
جریان کتاب چی‌یه؟
دلم می‌خواد این کتاب چیزی باشه که آدم‌ها ازش برای پیشرفت‌های کوچیک استفاده می‌کنن. وقتی کم‌سن هستیم توی ذهن‌مون تصویری داریم از اینکه زندگی‌مون چطور می‌تونه باشه. ولی همین‌طور که بزرگ‌تر می‌شیم معیارهای جامعه ذوق رؤیاهامون رو کور می‌کنن. حالا دیگه اطمینانی به تصویری که قبلا ازش مطمئن بودی، نداری و با گذشت زمان بیشتر و بیشتر به خودت شک می‌کنی و دیگه مطمئن نیستی که اصلا باید به اون پیشرفت‌ها برسی یا نه. فکر می‌کنی امیدی هست، ولی دیگه اون‌قدرهام مطمئن نیستی. می‌خوام این کتاب به بقیه کمک کنه تا باور کنن “تصویری” که دارن، واقع‌گرایانه است، خیال نیست. وجود داره. ولی این وجود داشتنش به این معنا نیست که آدم هروقت اراده کنه بهش می‌رسه. معنی‌ش فقط اینه که وجود داره. و آدم می‌تونه تصمیم بگیره با امیدی که داره چه‌کار کنه. می‌خوام این کتاب به آدم‌ها قوت قلب بده که اشکالی نداره که ندونن چه‌کار دارن می‌کنن. لازم نیست بدونی داری چه‌کار می‌کنی. هیچکس نمی‌دونه چه‌کار می‌کنه. یه کاری انجام دادنه که مهمه، نه دونستن. دلم می‌خواد این کتاب به آدم‌ها یه کوچولو جرئتی که برای برداشتن قدم بعدی لازم دارن رو بده. دلم می‌خواد این کتاب حامی کسایی باشه که احساس می‌کنن هیچ حامی‌ای ندارن. دلم می‌خواد این کتاب مدرک مستدلی باشه بر اینکه لازم نیست برای انجام دادن کاری بدونی داری چه‌کار می‌کنی، مثه خود من که دارم این کتاب رو می‌نویسم.”

خب حجم کم مطالب در هر صفحه، از نکات مثبت کتاب است.
زبانش محاوره‌ای است.
کتاب من را از بند افکار بیخود و آزاردهنده رها کرد، افکاری که وجودشان باعث نگرانی و حال بدی‌ام بود.
در کل می‌شود گفت جملات کوتاه و بلندش همه در راستای رها شدن از قیدوبند افکار اذیت کننده است.
روانشناسی عمیقی نداشت، همه‌چیز کتاب زیادی بی‌غل و غش بود.

‘بعضی وقت‌ها
بهترین کاری که برای اهمیت دادن به خودت می‌تونی
انجام بدی
اینه که اهمیت ندی.’
نقل از کتاب.

حجم کتاب کم بود و مطالعه‌اش نیاز به تمرکز بالا نداشت، این باعث شد در کوچک‌ترین زمان‌هایی که بین روز گیر می‌آوردم، چندین صفحه بخوانم.
شاید بین دو تا سه روز کتاب را تمام کردم، البته یک روزه هم می‌شود تمامش کرد.
از آن دسته کتاب‌هایی بود که کلی نکته از آن را هایلایت کردم.

چند پاره از متن کتاب:

‘بهتره گم شده باشی
تا جایی باشی
که دلت نمی‌خواد باشی.’

‘همیشه مجبور نیستی که دفعه‌ی اول درست انجامش بدی.’

‘قضیه که موفق شدن نیست.
قضیه زندگی کردنِ
رویایی‌یه که همیشه داشتی.’

‘هنوز کلی چیزها تو وجودمه
بی‌صبرانه منتظرم رو کنم‌شون.’

به اشتراک بگذارید

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

پست های مرتبط